داستان معروف امام سجاد علیه السلام هنگام زیارت بیت الله الحرام دلیل واضحی بر جایگاه والای معنوی و اجتماعی آن حضرت در عصر خود می باشد . خلاصه آن ماجرا چنین است:
در زمان خلافت عبدالملک بن مروان سالی پسرش هشام بن عبدالملک (1) به زیارت خانه خدا رفت . اما در اثر ازدحام جمعیت نتوانست «حجرالاسود» را زیارت کند و کوشش اطرافیانش نیز در این زمینه نتیجه ای نداشت . ناگزیر برای او در کنار کعبه تختی نصب کردند و وی در آنجا نشسته و به تماشای حجاج و طواف کنندگان پرداخت . اطرافیان شامی او نیز در کنارش گرد آمده و به اجتماع پرشکوه حج نظاره می کردند . در همین حال، ناگهان حضرت سجاد علیه السلام پدیدار شد; آن حضرت که در میان جمعیت با سیمایی زیبا و وجودی نورانی همچون ستاره ای می درخشید، گرد خانه خدا طواف کرد و هنگامی که به حجرالاسود نزدیک شد، مردم با کمال احترام و تواضع راه را بر امام بازکردند و حضرت به راحتی حجرالاسود را زیارت نمود .
این منظره که هشام و اطرافیانش را به حیرت واداشته بود، موجب شد تا یکی از شامیان از هشام بپرسد: که این شخص با عظمت کیست که مردم این چنین احترامش می کنند؟اما هشام به جهت اینکه شامیان آن حضرت را نشناسند، پاسخ داد: من هم نمی شناسم! «فرزدق» شاعر که در آنجا حاضر بود، بلند شده و با جرئت تمام گفت:
اما من او را می شناسم!
اگر هشام او را نمی شناسد، من آن جوان زیبا روی و نورانی چهره را خوب می شناسم . مرد شامی گفت: او کیست ای ابو فراس؟! فرزدق در پاسخ آن مرد شامی قصیده معروف خود را در چهل بیت سرود; از جمله اینکه:
هذا الذی تعرف البطحاء و طاته
و البیت یعرفه و الحل و الحرم
این کسی است که سرزمین پاک مکه قدر و منزلت او را می شناسد و خانه کعبه، حل و حرم او را می شناسند .
هذا ابن خیر عبادالله کلهم
هذا التقی النقی الطاهر العلم
این فرزند بهترین بندگان خداست . این جوان پاک و پاکیزه و پیراسته و شناخته شده است .
هذا ابن فاطمة ان کنت جاهله
بجده انبیاء الله قد ختموا
این فرزند فاطمه است . اگر او را نمی شناسی، او کسی است که جدش خاتم الانبیاء می باشد .
… او از خاندانی است که محبت ایشان، دین و دشمنی با آنان، کفر و نزدیک شدن به آنان، پناهگاه و نجات بخش است .
هرکسی خدای را بشناسد، نیاکان او را نیز نیک می شناسد که دین اسلام از خانه او به سایر مردم رسیده است …
هشام بن عبدالملک بعد از شنیدن این قصیده، خشمگین شد و حقوق فرزدق را از بیت المال قطع نموده و او را در عسفان (بین مکه و مدینه) زندانی کرد . حتی در اعتراض به فرزدق گفت: تو تا به حال برای ما چنین مدحی نگفته ای! فرزدق گفت: تو نیز جدی مثل جد او و پدری مثل پدر او و مادری مثل مادر او بیاور تا من شبیه این ابیات را در مورد شما نیز بسرایم .
بعد از این ماجرا، امام سجاد علیه السلام دوازده هزار درهم برای فرزدق فرستاد و فرمود: ای ابوفراس ما را معذور دار; اگر بیش از این مقدورمان بود، برایت می فرستادیم .
اما او نپذیرفت و گفت: ای پسر رسول خدا! آنچه من گفتم، به خاطر جایزه نبوده بلکه برای رضای خدا و رسولش بوده است . من پاداشی از شما نمی خواهم .
امام دوباره آن اموال را برای فرزدق فرستاد و فرمود: «خداوند مکان و منزلت و نیت تو را می داند، به حق من آن را قبول کن .» و فرزدق آن را پذیرفت . (2)
از ملاعبدالرحمن جامی (شاعر معروف) که قصیده معروف فرزدق در مدح امام سجاد علیه السلام را به زبان فارسی و نظم درآورده است: نقل می کنند که پس از مرگ فرزدق از او در عالم رؤیا پرسیدند: خداوند با تو چه کرد؟
جواب داد: مرا به واسطه همان قصیده که در مدح علی بن الحسین علیه السلام گفتم، آمرزید . جامی خود اضافه می کند و می گوید: اگر خداوند همه مردم را به خاطر این قصیده بیامرزد، عجیب نیست . (3)
______________________
1 . وی از سال 105 تا 125 ه . زمام حکومت را به دست گرفت . از آنجایی که امام چهارم (ع) در سال 95 ه . توسط ولیدبن عبدالملک به شهادت رسید، هشام بن عبدالملک جانشین خلیفه به شمار می آمده است .
2 . مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 169 .
3. مجموعه آثار، ج 3، ص 275 .