• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع)

وبلاگ تاریخ نگار محرم با هدف آشنایی هرچه بیشتر جوانان با ناگفته های واقعه عاشورا و درک صحیح معرفت امام حسین علیه السلام ایجاد شده است.

در این وبلاگ مطالبی از متن تاریخ و مقاتل و احادیث از بین وبلاگ های بروز شده در سال 90، جمع آوری شده، که علاقه مندان به سیدالشهدا علیه السلام  می توانند از طریق لینکهای زیر به مطالب دسترسی داشته باشند .

حركت‌ كاروان‌ امام‌ از هشتم‌ ذي‌ حجه‌ تا دوم‌ محرم‌ كه‌ به‌ كربلا رسيد، حركتي‌ بود براي‌ بيدار نمودن‌ انسان‌هاي‌ تمامي‌ تاريخ‌. اين‌ كاروان‌، منزل‌ به‌ منزل‌ راه‌ مي‌سپرد تا آميزه‌اي‌ از عظمت‌ و عزت‌ و مظلوميت‌ را بر صفحات‌ تاريخ‌ بنگارد و سرانجام‌ اين‌ كاروان ‌در دهم‌ محرم‌ 61 هجري‌ حماسه‌اي‌ را آفريد، حماسه‌ عشق‌، حماسه‌ هويت‌ انساني‌، حماسه‌ عاشورا.

روز شمار اين‌ حماسه‌، شمارش‌ لحظاتي‌ است‌ كه‌ انسان‌هايي‌ عاشق‌ از فراز اين ‌روزها به‌ معراج‌ رفتند و در هر منزلي‌ از خود خاطره‌اي‌ به‌ جاي‌ نهادند، خاطره‌اي‌ كه‌ هر قصه آن‌ درسي‌ از عزت‌ نفس‌ و كرامت‌ ذاتي‌ انسان‌ كامل‌ امام‌ حسين‌ (عليه السلام) مي‌باشد.

*****************************************

پانزدهم رجب تا آغاز محرم الحرام

یکم محرم

دوم محرم

سوم محرم

چهارم محرم

پنجم محرم

ششم محرم

هفتم محرم

هشتم محرم

نهم محرم

دهم محرم

یازدهم محرم

دوازدهم محرم

سیزدهم محرم

چهاردهم محرم

پانزدهم محرم

شانزدهم محرم

هفدهم محرم

هجدهم محرم

نوزدهم محرم

بیستم محرم

بیست و یکم محرم

بیست و دوم محرم

بیست و سوم محرم

بیست و چهارم محرم

بیست و پنجم محرم

بیست و ششم محرم

بیست و هفتم محرم

بیست و هشتم محرم

بیست و نهم محرم

یکم تا بیستم صفر

 

وقایع هفتم صفر

11 دی 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

پیوند: http://alzahra-goldasht.womenhc.com

1-شهادت امام مجتبي(ع)

در اين روز در سال 50ه امام مجتبي(ع)در سن47 سالگي در مدينه به شهادت رسيد.ولي اشهر بين علماي اماميه شهادت حضرت در28ماه صفر است.رسول خدا در مورد امام مجتبي فرموده اند:کسي که بر او بگريد کور نمي شودروزي که چشم ها نمي بيند،وکسي بر آن حضرت محزون باشد دلش محزون نمي شودروزي که دلها محزون است،..

-نسب شريف آن حضرت
از طرف مادر،جدشان خاتم الانبيا والمرسلين محمدبن عبدالله،جده شان جناب خديجه بنت خويلد ام المومنين است.

از طرف پدر جدشان سيد بطحا حضرت ابوطالب،جده شان جناب فقاطمه بنت اسد است.
پدر :مولي الموالي امير المومنين علي بن ابي طالب.مادر:سيده النسا فاطمه الزهرا

-عمر شريف آن حضرت

مشهور طبق روايات حضرت باقر و حضرت صادق عمر شريف آن حضرت 47سال وچند ماه بوده است.مناقب آل ابي طالب،ج44ص145

-شهادت آن حضرت
بعد از آتش بس بين حضرت و معاويه ،امام به مدينه باز گشتند و ده سال ذر آنجا بودند تا اينکه معاويه توسط جعده دختر اشعث کندي آن حضرت را مسموم کرد.مدت مسموميت حضرت چهل روز طول کشيد.هنگامي که ارتحال آن حضرت نزديک شد امام حسين را با ديگر فرزندان طلبيدندو ودايع امامت و کتب رسول خدا واميرالمومنين و سلاح آن حضرت را به امام حسين سپردند وبه آنچه اميرالمومنين به آن حضرت وصيت فرموده بودنداهل بيت وشيعيانش را وصيت فرمود که امام بعد از من برادرم امام حسين است،دستوراتش را اطاعت کنيد و از مخالفت با او بپرهيزيد.
سپس فرمود:شما را به خدا مي سپارم واو خليفه من بر شماست،چشمان مبارک خود را بست ودو دست وپا را دراز کرد و از دنيا رفت در حالي که مي فرمود:لا اله الاالله.


2-پرتوى از سيره و سيماى امام موسى کاظم(عليه السلام)


حضرت امام موسى بن جعفر(عليه السلام)، معروف به کاظم و باب الحوائج و عبد صالح در روز يکشنبه 7 صفر سال 128 قمرى در روستاى «ابواء»، دهى در بين مکّه و مدينه، متولّد گرديد.
نام مادر آن حضرت، حميده است.

آن حضرت در 25 رجب سال 183 قمرى، در زندان هارون الرّشيد عبّاسى در بغداد، در 55 سالگى به دستور هارون مسموم گرديد و به شهادت رسيد.

مرقد شريفش در کاظمين، نزديک بغداد، زيارتگاه شيفتگان حضرتش مي باشد.
امام موسى بن جعفر همان راه و روش پدرش حضرت صادق(عليه السلام) را بر محور برنامه ريزى فکرى و آگاهى عقيدتى و مبارزه با عقايد انحرافى، ادامه داد.

آن حضرت با دلائل استوار، بىمايگىِ افکار اِلحادى را نشان مىداد و منحرفان را به اشتباه راه و روششان آگاه مي ساخت.

کم کم جنبش فکرى امام(عليه السلام)درخشندگى يافت و قدرت علمىاش دانشمندان را تحت الشعاع خود قرار داد.

اين کار بر حاکمان حکومت عبّاسى سخت و گران آمد و به همين دليل با شيفتگان مکتبش با شدّت و فشار و شکنجه برخورد کردند.

از اين رو،امام کاظم(عليه السلام) به يکى از شاگردان معروفش به نام هشام هشدار داد به خاطر خطرهاى موجود، از سخن گفتن خوددارى کند و هشام هم تا هنگام مرگ خليفه از بحث و گفتگو خوددارى کرد.

ابن حجر هيتمى گويد:«موسى کاظم وارث علوم و دانش هاى پدر و داراى فضل و کمال او بود وى در پرتو عفو و گذشت و بردبارى فوق العاده که در رفتار با مردمِ نادانِ زمان از خود نشان داد، لقب کاظم يافت، و در زمان او هيچ کس در معارف الهى و دانش و بخشش به دستگاه ظلم و ستم عبّاسى موضع سلبى و منفى را در پيش گرفت و دستور داد تا شيعيان در دعاوى و منازعات خود، به دستگاه دولتى روى نيارند و به آنان شکايت نبرند و سعى کنند با قرار دادن قاضى تحکيم در ميان خويش، منازعات را فيصله دهند.

امام(عليه السلام) درباره حاکمان غاصب زمانش فرمود: «هر کس بقاى آنان را دوست داشته باشد از آنان است و هر کس از آنان باشد وارد آتش گردد.» بدين وسيله آن حضرت، خشم و نارضايتى خود را از حکومت هارون پياپى ابراز مىفرمود و همکارى با آنان را در هر صورت حرام ميدانست و اعتماد و تکيه بر آنان را منع مىکرد و مي فرمود: «برآنان که ستمکاراند تکيه مکنيد که گرفتار دوزخ مي شويد.»امام کاظم(عليه السلام)، على بن يقطين، يکى از ياران نزديک خويش را از اين فرمان استثنا کرد و اجازت داد تا منصب وزارت را در روزگار هارون عهده دار گردد و پيش از او، منصب زمامدارى را در ايّام مهدى بپذيرد.

او نزد امام موسى(عليه السلام)رفت و از او اجازت خواست تا استعفا دهد و منصب خود را ترک کند، امّا امام او را از اين کار بازداشت و به او گفت: «چنين مکن، برادران تو به سبب تو عزّت دارند و به تو افتخار مىکنند، شايد به يارى خدا بتوانى شکست ها را درمان کنى و دست بينوايى را بگيرى يا به دست تو، مخالفان خدا درهم شکسته شوند.

اى على! کفّاره و تاوان شما، خوبى کردن به برادران است، يک مورد را براى من تضمين کن، سه مورد را برايت تضمين مي کنم، نزد من ضامن شو که هر يک از دوستان ما را ديدى نياز او را برآورى و او را گرامى دارى و من ضامن مىشوم که هرگز سقف زندانى بر تو سايه نيفکند و دم هيچ شمشير به تو نرسد و هرگز فقر به سراى تو پاى نگذارد.

اى على! هر کس مؤمنى را شاد سازد، اوّل خداى را و دوم پيامبر را و در مرحله سوم ما را شاد کرده است.»

-صفات برجسته امام کاظم(عليه السلام)


حضرت امام موسى کاظم(عليه السلام) عابدترين و زاهدترين، فقيه ترين، سخىترين و کريمترين مردم زمان خود بود، هر گاه دو سوم از شب مي گذشت نمازهاى نافله را به جا مي آورد و تا سپيده صبح به نماز خواندن ادامه مي داد و هنگامى که وقت نماز صبح فرا مىرسيد، بعد از نماز شروع به دعا مي کرد و از ترس خدا آن چنان گريه مىکرد که تمام محاسن شريفش به اشک آميخته مي شد و هر گاه قرآن مىخواند مردم پيرامونش جمع مي شدند و از صداى خوش او لذّت مي بردند.
آن حضرت، صابر، صالح، امين و کاظم لقب يافته بود و به عبد صالح شناخته مىشد، و به خاطر تسلّط بر نفس و فروبردن خشم، به کاظم مشهور گرديد.
مردى از تبار عمر بن الخطاب در مدينه بود که او را مىآزرد و على(عليه السلام) را دشنام مىداد.
برخى از اطرافيان به حضرت گفتند: اجازه ده تا او را بکشيم، ولى حضرت به شدّت از اين کار نهى کرد و آنان را شديداً سرزنش فرمود.
روزى سراغ آن مرد را گرفت، گفتند: در اطراف مدينه، به کار زراعت مشغول است.
حضرت سوار بر الاغ خود وارد مزرعه وى شد.
آن مرد فرياد برآورد: زراعت ما را خراب مکن، ولى امام به حرکت خود در مزرعه ادامه داد وقتى به او رسيد، پياده شد و نزد وى نشست و با او به شوخى پرداخت، آن گاه به او فرمود: چقدر در زراعت خود از اين بابت زيان ديدى؟ گفت: صد دينار.
فرمود: حال انتظار دارى چه مبلغ از آن عايدت شود؟ گفت: من از غيب خبر ندارم.
امام به او فرمود: پرسيدم چه مبلغ از آن عايدت شود؟ گفت: انتظار دارم دويست دينار عايدم شود. امام به او سيصد دينار داد و فرمود: زراعت تو هم سر جايش هست. آن مرد برخاست و سر حضرت را بوسيد و رفت. امام به مسجد رفت و در آنجا آن مرد را ديد که نشسته است. وقتى آن حضرت را ديد، گفت: خداوند مىداند که رسالتش را در کجا قرار دهد. يارانش گرد آمدند و به او گفتند: داستان از چه قرار است، تو که تا حال خلاف اين را مىگفتى. او نيز به دشنام آنها و به دعا براى امام موسى(عليه السلام) پرداخت. امام(عليه السلام) نيز به اطرافيان خود که قصد کشتن او را داشتند فرمود: آيا کارى که شما مىخواستيد بکنيد بهتر بود يا کارى که من با اين مبلغ کردم؟و بسيارى از اين گونه روايات، که به اخلاق والا و سخاوت و شکيبايى آن حضرت بر سختيها و چشمپوشى ايشان از مال دنيا اشارت مىکند، نشانگر کمال انسانى و نهايت عفو و گذشت آن حضرت است.

آن حضرت، چهار سال يا هفت سال يا ده سال يا به قولى چهارده سال در زندان به سر برده است.
حضرت امام موسى کاظم، سى و هفت فرزند پسر و دختر از خود به جاى گذارده که والاترينشان حضرت على بن موسى الرّضا(عليه السلام) مي باشد.

تقویم شیعه

 1 نظر

فضیلت گریه بر سید الشهدا در روایات

11 دی 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

پیوند: http://masomiye-qom.womenhc.com/?p=9614&more=1&c=1&tb=1&pb=1

در تفسیر منسوب به امام حسن عسگری علیه السلام نقل شده است :

الا انّ الله یامر ملائکته المقربین ان یتلقوا دموعهم المصوبه بقتل الحسین الی الخزان فی الجنان ؛ فیمزجونها بماء الحیوان فتزید فی عذوبتها و طیبها الف ضعفها

خدا امر می فرماید فرشتگان مقربین خود را که اشک های مصیبت زدگان به قتل حسین علیه السلام ( یعنی آنهایی که در عزاداری و مصیبت آن حضرت می گریند) گرفته ؛ ببرند در نزد خزینه دارهای بهشت ، تا ممزوج کنند با آب حیات بهشتی تا گوارائی و خوشبوئی آن ؛ هزار برابر زیاد شود.

(بحار النوار؛ ج44؛ ص304)


 نظر دهید »

فضیلت زیارت امام حسین(ع) (حدیث روز)

10 دی 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

پیوند: http://masomiye-qom.womenhc.com/?p=9224&more=1&c=1&tb=1&pb=1

قال الباقر ( علیه السلام):

«لو یعلم الناس ما فی زیاره الحسین (ع) من الفضل لماتوا شوقا و تقطّت انفسهم علیه حسرات»


امام باقر(علیه السلام) می فرمایند:

« اگر مردم فضیلت زیارت امام حسین (ع) را می دانستند ، هر آینه از اشتیاق می مردند و از حسرت ؛ جان هایشان پاره پاره می شد»


 نظر دهید »

از خرابه تا ملکوت

10 دی 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

پیوند: http://masomiye-qom.womenhc.com/?p=9565&more=1&c=1&tb=1&pb=1

 

عبدالجبار بن زین العابدین الشكوئى در  «مصباح الحرمین» مى نویسد:


طفل سه ساله امام حسین علیه السلام شبى از شبها پدر را در عالم رویا دید و از دیدارش شاد گردید و در ظل مرحمتش آرمید ولی فلك ستیزه جو، این لحظه استراحت را براى آن صغیره نتوانست ببیند. چون آن محترمه از خواب بیدار شد پدر خود را ندید. شروع به گریه كردن كرد. هر چه اهل بیت علیهم السلام او را تسلى دادند آرام نشد. سبب گریه از او پرسیدند، آن مظلومه در جواب گفت:



« أین أبى ایتونى بوالدى و قرّة عینى » ؛ كجاست پدر من ؟ بیاورید پدر مرا و نور چشم مرا.




پس آن مصیبت زدگان دانستند كه آن یتیم پدر را در خواب دیده است ، هر چند تسلى دادند آرام نشد. خود اهل بیت نیز منتظر بهانه براى گریه بودند، لذا گریه سكوت شب را شكست . همه با آن صغیره هماواز شده مشغول گریه و زارى و ناله شدند. پس موهاى خود را پریشان نموده و سیلى بر صورتها مى زدند و خاك خرابه را بر سر خود مى ریختند، و صداى گریه ایشان چنان بلند گردید كه به گوش یزید پلید كافر رسید. (1)

یزید سبب گریه اهل بیت علیهم السلام را پرسید و سر آن حضرت را به خرابه نزد آن صغیره فرستاد. وقتی اهل بیت دانستند كه سر امام حسین علیه السلام را آورده اند، تماما به استقبال آن سر شتافتند و سر امام حسین علیه السلام را از ایشان گرفته و اساس ماتم را از سر گرفتند، بویژه زینب كبرى علیهاالسلام كه پروانه وار به دور آن شمع محفل نبوت مى گردید. وقتی نظر آن دختر خردسال بر سر مبارك افتاد پرسید:  ما هذا الراس ؟ (این سر كیست) گفتند:  هذا رأس ابیك (این سر مبارك پدر توست). پس آن مظلومه، سر مبارك را از طشت برداشت و در برگرفت و شروع به گریستن نمود و گفت:

پس آن مصیبت زدگان دانستند كه آن یتیم پدر را در خواب دیده است ، هر چند تسلى دادند آرام نشد. خود اهل بیت نیز منتظر بهانه براى گریه بودند، لذا گریه سكوت شب را شكست . همه با آن صغیره هماواز شده مشغول گریه و زارى و ناله شدند. پس موهاى خود را پریشان نموده و سیلى بر صورتها مى زدند و خاك خرابه را بر سر خود مى ریختند، و صداى گریه ایشان چنان بلند گردید كه به گوش یزید پلید كافر رسید

یا ابتاه! من ذا الذی خضبک بدمائک؟ )ای پدر! چه کسی تو را به خونت آغشته نموده است)

یا ابتاه! من ذا الذی قطع وریدک؟ ) ای پدر! چه کسی رگ حلقوم تو را بریده است)

یا ابتاه! من ذا الذی ایتمنی علی صغر سنی؟ ) ای پدر! چه کسی مرا در کودکی یتیم نموده است)

یا ابتاه! من بقی بعدک نرجوه؟ ) ای پدر! پس از تو؛ به چه کسی امید داشته باشیم)

یا ابتاه! من للیتیمة حتی تکبر؟ ) ای پدر! چه کسی برای یتیم است تا او بزرگ شود)

یا ابتاه! من للنساء الحاسرات؟ ) ای پدر! چه کسی برای زنان حسرت‏کش باشد)

یا ابتاه! من للارامل المسبیات؟ ) ای پدر! چه کسی برای بیوه‏زنان اسیر سرپرست باشد)

یا ابتاه! من للعیون الباکیات؟ )  ای پدر! چه کسی برای چشمان گریان تسلی دهد)

یا ابتاه! من للغریبات الضایعات؟ ) ای پدر! چه کسی برای زنان غریب و وامانده یاور باشد)

یا ابتاه! من للشعور المنشورات؟ ) ای پدر! چه کسی برای موهای پریشان باشد)

یا ابتاه! من بعدک؟ واخیبتاه )  ! ای پدر! چه کسی پس از توست؟ وای از ناامیدی)

یا ابتاه! من بعدک؟ وا غربتاه) ! ای پدر! چه کسی پس از توست؟ وای از غریبی)

یا ابتاه! لیتنی کنت لک الفداء) . ای پدر! ای کاش من فدای تو می‏شدم)

یا ابتاه! لیتنی کنت قبل هذا الیوم عمیا) . ای پدر! ای کاش من قبل از این روز نابینا بودم)

یا ابتاه! لیتنی وسدت الثری، و لا اری شیبک مخضباً بالدماء) . ای پدر! ای کاش من می‏مردم و محاسن تو را آغشته به خون نمی‏دیدم ) (2)

مرحوم صدرالدین قزوینی در جلد دوم كتاب شریف «ثمرات الحیوة»، ‌به سند خود آورده است : حضرت رقیه سلام الله علیها لب خود را بر لب پدرش امام حسین علیه السلام نهاد و آن حضرت فرمود :

« الیّ،‌ الیّ، هلّمی، فأنا لك بالإنتظار » ( ای نور دیده!‌ بیا بیا به سوی من، كه من چشم به راه تو می‌باشم) ، ‌و در اینجا بود كه دیدند حضرت رقیه سلام الله علیها از دنیا رفت. (3)

پی نوشت:

1) منتخب التواریخ، باب پنجم، ص 299.

2) رمز المصیبة، جلد3، ص 327.

3) سخن گفتن سر امام حسین علیه السلام در 120 محل،‌ ص 59 .

 نظر دهید »

آن دم که من از ناقه افتادم و ...

10 دی 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

پیوند: http://masomiye-qom.womenhc.com/?p=9566&more=1&c=1&tb=1&pb=1

کاروان از کوفه، راهی شام شد. مشکلات اسارت و دوری پدر، همچنان رقیه علیهاالسلام را می سوزاند. در بین راه که سختی بر دختر امام حسین علیه السلام فشار آورده بود. شروع به گریه و ناله کرد. و به یاد عزت و مقام زمان پدر، اشک ها ریخت. گویا نزدیک بود روحش ‍ پرواز کند و در آن بیابان به بابا بپیوندد.

یکی از دشمنان چون آن فریاد ضجه را شنید، به رقیه علیهاالسلام گفت: «اُسکُتی یا جاریة! فقد آذیتنی بِبُکائِک»؛ ای کنیز! ساکت باش، زیرا من با گریه تو ناراحت می شوم.

آن نازدانه بیشتر اشک ریخت. دیگر بار آن مرد گفت: «اُسکُتی یا بنتَ الخارجی»؛ ای دختر خارجی! ساکت باش.

حرفهای زجر دهنده آن مزدور، قلب دختر امام علیه السلام را شکست. رو به سر پدر نمود و گفت:

«یا ابتاه قَتَلوکَ ظُلماً و عُدواناَ و سَمُّوک بالخارجی»؛ ای پدر! تو را از روی ستم و دشمنی کشتند و نام خارجی را هم بر تو گذاردند.

پس از این جمله ها، آن مرد غضب کرد و با عصبانیت، رقیه علیهاالسلام را از روی شتر گرفت و از بالا بر روی زمین انداخت.

تاریکی شب بر همه محیط سایه افکنده بود. رقیه علیهاالسلام از ترس، شروع کرد به دویدن در آن تاریکی. سختی و خار و خاشاک زمین، پاهای کوچولوی او را مجروح نمود. و او با همه خستگی باز می دوید.

به نیمه شبی ز پی کاروان به دامن دشت                               کسی که پای برهنه دوید من بودم

همان زمان، قافله متوجه نیزه ای شد که سر امام حسین علیه السلام بر بالای آن بود. نیزه به زمین فرو رفته بود. دشمن هر چه سعی کرد که آن را در آورد، نتوانست.

زینب علیهاالسلام به هر سو می دوید. ناگهان چشمش به یک سیاهی افتاد. جلو رفت تا به آن رسید در آنجا یک زن را دید که سر کودکِ گمشده را به دامن گرفته است. رو به آن زن نمود و پرسید: شما کیستید؟! فرمود: «أنا أمُک فاطمة الزهراء، أظَنَنتِ إنّی أغفلُ عَن أیتامِ وَلَدی»؛ من مادر تو، فاطمه زهرا هستم. گمان می کنی من از یتیم های فرزندم غافلم!

رئیس قافله نزد امام سجاد علیه السلام آمد و سبب این ماجرا و حکایت را پرسید.

امام علیه السلام فرمود: یکی از بچه ها گم شده است تا او پیدا نشود، نیزه حرکت نخواهد کرد!

حضرت زینب علیهاالسلام با شنیدن این سخن، خود را از بالای شتر به روی زمین انداخت و ناله کنان به عقب برگشت تا گمشده را پیدا کند.

زینب علیهاالسلام به هر سو می دوید. ناگهان چشمش به یک سیاهی افتاد. جلو رفت تا به آن رسید در آنجا یک زن را دید که سر کودکِ گمشده را به دامن گرفته است. رو به آن زن نمود و پرسید: شما کیستید؟!

فرمود:«أنا أمُک فاطمة الزهراء، أظَنَنتِ إنّی أغفلُ عَن أیتامِ وَلَدی»؛ من مادر تو، فاطمه زهرا هستم. گمان می کنی من از یتیم های فرزندم غافلم! (1)

زینب علیهاالسلام، رقیه را گرفت و به کاروان رساند و قافله به راه افتاد. (2)

پی نوشت:

1) ناسخ التواریخ، ص 531.

2) داستان غم انگیز حضرت رقیه علیهاالسلام، ص 37 – 39.

 1 نظر

پنجم صفر(شهادت حضرت رقیه علیها السلام)

08 دی 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

پیوند: http://alzahra-goldasht.womenhc.com/?p=9530&more=1&c=1&tb=1&pb=1

شهادت حضرت رقیه

در روز پنجم ماه صفر سال61ه حضرت رقیه مظلومانه به شهادت رسید.نام شریفش «رقیه»، «فاطمه» و «زینب» است. پدرشان مولانا الشهید ابا عبدالله الحسین(ع) و مادرشان ام اسحاق است.

ولادت آن حضرت در مدینه بودودر سن سه سالگی یا بیشتر در محرم61هجری با پدر بزرگوارش به کربلا آمد .

قبل وبعد از روز عاشورا بارها مورد تفقد و دلجویی ابا عبدالله (ع) قرار گرفت تا آنجا که به خواهرش حضرت زینب در مورد او سفارش فرمود . بعد از شهادت امام حسین(ع) واهل بیت واصحاب ،همراه با اسرا به کوفه و شام برده شد و در مسیر چهل منزل راه شام رنج های فراوانی دید.

درشام بعد از دیدن سر نورانی پدر با پیشانی شکسته در خرابه، آنقدر ناله زد و گریست تا به ملکوت اعلا پیوست، و بدن شریف آن حضرت را شبانه دفن کردند.

منبع:تقویم شیعه

 1 نظر

این حدیث را باید با طلا نوشت( حدیث روز)

08 دی 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

پیوند: http://masomiye-qom.womenhc.com/?p=9223&more=1&c=1&tb=1&pb=1

قال الصادق (علیه السلام):

نفس المهموم لظلمنا تسبیح و همه لنا عباده و کتمان سرنا جهاد فی سبیل الله ؛ثم قال ابو عبدالله علیه السلام : یجب ان یکتب هذا الحدیث بالذهب.

« نفس کسی که به خاطر مظلومیت ما اندوهگین شود ، تسبیح است و اندوهش برای ما ، عبادت است و پوشاندن راز ما ، جهاد در راه خداست » سپس امام صادق (ع) افزودند :«این حدیث را باید با طلا نوشت»


(امالی شیخ مفید ؛ ص338)


 1 نظر

شهادت مظلومانه ی مظلومه ی دشت بلا

07 دی 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

پیوند: http://m-naseri.womenhc.com/?p=9423&more=1&c=1&tb=1&pb=1

شهادت مظلومانه ی  مظلومه ی دشت بلا ،

مقتوله ی جور و جفا ،  شهزاده ی خیرالنساء

حضرت رقیه سلام الله علیها

را تسلیت عرض می نماییم .



حضرت رقيه عليه السلام، هر روز سراغ پدر را می گرفت اشک می ريخت و با گريه می پرسيد :پدرم کجاست؟ پناه من کجاست؟ به هر نحوی بود ،زنها آرامش می کردند و می گفتند: پدرت به سفر رفته است. تا آنکه او را از کربلا به کوفه و از کوفه به شام بردند. در بين راه از رنج شتر سواری بسيار آه و زاری می کرد و گاهی به خواهرش سکينه خاتون عليه السلام می فرمود: «يا اخت قد ذابت من السير مهجتی» ای خواهر، اين شتر آن قدر مرا تکان داد ، که دلم آب شد. آخر از اين ساربان سنگدل درخواست کن ،ساعتی شترها را نگه دارد و يا آهسته برود. از پای در آمديم ای خواهر! از ساربان بپرس، کی به منزل میرسیم.


هنگامی که به شام رسيدند ،سنگشان زدند، کتک خوردند، مجلس يزيد پليد را ديدند، زخم زبان شنيدند و در ويرانه منزل کردند .دل نازک آن مظلومه ی صغيره در خرابه به درد آمد. نه فرشی، نه چراغی، نه آبی، نه غذائی، .روز در مقابل آفتاب و شب در مقابل سرما، آنی آسوده نبودند .در يکی از شب ها، رقيق شور ديدن پدر ،به سرش زد. در کنج خرابه ، زانوی غم بغل گرفت و سر بی کسی به زانو نهاد و از هجران پدر و غربت خود ،اشک می ريخت و با خيال پدر، درد دل می کرد.                  

سر روی خاک گذاشت و آنقدر گريه کرد، که زمين از اشکش گل شد، تا  آنکه خسته شده و خوابش برد .در عالم خواب ديد، سر پدر ميان طشت طلا در پيش روی يزيد لعنت الله عليه است و آن حرامزاده با چوب دستی بر لب و دندان پدر میزند و می بيند سر پدر را که در زير چوب به درگاه خدا استغاثه می کند. آن صغيره ی مظلومه از ديدن آن صحنه ی دلخراش با وحشت از خواب پريد و چنان صيحه کشيد که خرابه نشينان پریشان شدند .با گريه و زجه فریاد زد:واويلا، واابتا واقرة عيناه  عمه و خواهر به گرد وی حلقه زدند و سبب ضجه و اضطراب وی را پرسيدند. آن صغيره فرمود: پدرم را می خواهم، پدرم ر ا بياوريد، عمه! بابايم را می خواهم ،ديگر تاب و توان ندارم. می خواهم در آغوش پدرم بروم. عمه! الان در خواب ديدم ،که سربريده پدرم در حضور يزيد لعنت الله عليه است و او چوب بر لب های وی می زند و آن سر با خدا درد دل می کند. عمه! من ديگر بابايم را می خواهم. مخدرات هر چه خواستند او را ساکت کنند، ممکن نشد. بلکه، دم به دم ناله اش بيشتر و گريه اش زيادتر می شد. چون زنان نتوانستند وی را ساکت کنند، امام سجاد عليه السلام پيش آمد و خواهر کوچک و غمديده ی خود را به سينه ی خود چسباند و تسلی می داد که نور ديده صبر کن، آرام بگير ،ازگريه، دل ما را نسوزان. آن مظلومه آرام نمی گرفت و يکسر گريه و زاری می کرد و می فرمود: کو پدر عزيزم، کو آن کس که مرا در آغوش می گرفت.

آنقدر روی دامن امام سجاد عليه السلام گريه کرد «حتی اغشی عليها وانقطع نفسها » تا آنکه غش کرد و نفسش قطع شد.، امام سجاد عليه السلام به گريه افتاد. اهل بیت عليه السلام که نيز منتظر بهانه ای برای گريه بودند .همه با آن صغيره هم آواز شدند و شروع کردند به گريه و زاری، گريبان دريدند و سيلی بر صورت های خود زدند و خاک بر سر ريختند. ديگر کسی دست کسی را نمی گرفت که لطمه به خود نزند ، ديگر کسی، را دلداری نمی داد. کوچک، بزرگ مرد و زن غرق در شيون و زاری بودند .ديگر بغض ها ترکيده بود ،نوحه و ناله های اين دختر سه ساله صبر و قرار از همه برده بود. از امام سجاد عليه السلام گرفته تا تمام مخدرات،ضجه می زدند و شيون می کردند .

آه از سقيفه ،آه از سقيفه که هر چه آل الله می کشند، از آنجه می کشند. آه از آن روزی که حق جانشين بر حق پيامبر غصب شده، و تخم ظلم به اهل بیت پيامبر صلی الله عليه و آله در آن روز کاشته شد. يه عده بی دين دنيا پرست، زمامدار جامعه ی اسلام شدند و خنجری را دست به دست هم دادند، تا حسین بن علی عليه السلام را کشتند و آن خنجر به هر کسی رسيد، امامی را کشت ….

آنقدر صدای شيون و زاری اهل بيت رسول صل الله عليه و آله و ذراری  فاطمه بتول عليها السلام بالا گرفت، که سکوت شب شکسته شد ،و صدا به گوش يزيد لعنت الله رسيد. طاهر بن عبدالله دمشقی می گويد : سر يزيد لعنت الله عليه روی زانوی من بود و برای او سخن می گفتم در حالی که سر پسر فاطمه عليه السلام ميان طشت بود. همينکه صدای شيون از خرابه بلند شد ديدم سرپوش از روی طشت کنار رفت، سر مبارک تا به نزديک بام قصر بلند شد و با صدای بلند فرمود:« اختی سکّتی ابنتی »خواهرم زينب، دخترم را ساکت کن.طاهر می گويد: سپس ديدم آن سر برگشت و رو به يزيد لعنت الله عليه کرد و فرمود : ای يزيد! من با تو چه کرده بودم ،که مرا کشتی و عيالم را خرابه نشين کردی .يزيد، از اين صدا از جا پريد.: و پرسيد طاهر چه خبر است. گفتم نمی دانم، در خرابه چه اتفاقی افتاده است، که اسيران در جوش و خروشند و ديدم سر مبارک حسين عليه السلام را که از طشت بلند شد و چنين و چنان گفت : يزيد لعنت الله عليه غلامی به جهت آوردن خبر به خرابه فرستاد . غلام آمد و گفت: دختری صغيره از امام، جمال پدر را در خواب ديده است و آرام و قرار ندارد. و از بسياری گريه غش کرده است . يزيد ملعون گفت : بياييد، سر پدرش را برايش ببريد . پس آن سر مطهر را در ميان طشتی نهادند و به خرابه بردند.               

سپس، در حالتی که پوشش بر روی سر مطهر بود آنرا در برابر فرزندش نهادند. حضرت رقيه عليه السلام، گريان و نالان پدر پدر می کند که يکباره طبق را پيش رويش نهادند. صدازد عمه  من که غذا نخواستم. من پدرم را می خواهم . مأموران يزيد لعنت الله عليه گفتند: مقصود تو زير سرپوش است. حضرت رقيه عليها السلام جلو آمد و سرپوش را برداشت. متهيرانه پرسيد: اين سربريده از آن کيست؟ مأموران جواب دادند :اين سر بابايت حسين است.سر مطهر را در آغوش کشيد و شروع به بوسيدن صورت پدر کرد. آن دخترک حسين عليه السلام ،برسر و سينه می زد و چون لب و دندان خونی پدر را بديد،آنقدر با دست های کوچک خود بر دهان کوبيد، که پر از خون شد. به سر پدر فرمود:بابا جان! چه کسی تو را به خون خضاب کرد؟ بابا جان! رگ های گلويت را که بريد؟                                                                                              

پدر جان ! کدام ظالم مرا در کودکی يتيم کرد؟                                                                                                     

پدر! اين زنان داغديده به چه کسی پناه ببرند و اين زنان بيوه را که سرپرستی کند؟                                      

داغديده های گريان را چه کسی تسلا دهد؟ رنج بردگان دور افتاده از وطن را چه کسی دلجويی کند؟    

بابا جان! کاش من فدای تو می شدم. پدر جان! کاش چشمانم کور بودو اين حال وروزت را نمی ديدم.   

پدر جان! ای کاش به زير گل فرو می رفتم و محاسن تو را غرق به خون نمی ديدم.                                    

آن صغيره ی معصوم مدام شیون می کرد و اشک می ريخت ، تا آنکه نفسش به شماره افتاد و گريه راه نفس او را گرفت. گاهی طرف راست سر پدر را می بوسيد و بر سر و صورت می زد و گاهی طرف چپ او را می بوسيد و برسر و صورت می زد و دم به دم ريش و پرخون پدر را پاک می کرد.                                                                         

هر چه خون را از محاسن شريف و گلوی آن حضرت پاک می کرد، همانند اول از خون رنگين می شد . زن ها اطراف حضرت رقيه عليه السلام را گرفته بودند. همه برای گريه کردن پی بهانه می گشتند برای گريه کردن و چه بهانه ای بهتر از حضرت رقيه عليه السلام همينکه آن مظلومه فرمود: بابا جان! اين زن های جوان مرده بعد از توچه کنند، شيون از همه بلند می شد. سپس لب بر لب پدر نهاد ومدت زيادی از سخن گفتن ايستاد و گريست.  صدايی از آن سرمطهر به گوش حضرت رقيه عليه السلام رسيد، که نور ديده بيا، به سوی ما بيا، که منتظر توايم. همينکه اين صدااز سربابا به گوشش رسيد، رقيه عليه السلام بی هوش برزمين افتاد. خرابه نشينان يکباره ديدند حضرت رقيه عليه السلام ساکت شده است. سربه يک طرف افتاد و رقيه عليه السلام به طرف ديگر به زمين افتاد . پيش رفتند و او را حرکت دادند ديدند جان به جان آفرین درراه کردگارزمين و زمان تسليم کرده است. صدای ضجه و شيون از اهل بيت رسالت بلند شد و عزای اسراء تجديد شد، تا جايی که تمام همسايگان خبردار شدند و به خرابه ريختند.

 نظر دهید »

الشام الشام الشام (حدیث روز)

07 دی 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

پیوند: http://marziye-t.womenhc.com/?p=9424&more=1&c=1&tb=1&pb=1

روایت شده از امام سجاد علیه السلام پرسیدند:

سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود ؟ حضرت در پاسخ فرمودند: الشام الشام الشام

به روایت دیگر امام زین العابدین علیه السلام به نعمان بن مندر مدائنی فرمود:ای نعمان ندیدم مصیبتی را که شدیدتر باشد از آن زمانی که مارا وارد شام کردند زیرا در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از اول اسیری ، این چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود .

1) در شام ماموران در حالی که شمشیرهای خود را برهنه و نیزه ها را استوار کرده بودند بر ما حمله می کردند و کعب نیزه بر ما می زندند و ما را در میان جمعیت اهل شام نگه می داشتند ، در حالی که ساز و طبل می زدند و شادی می کردند.

2)  سرهای شهدا را میان زنهای ما قرار دادند و سر عمویم عباس علیه السلام را در مقابل عمه هایم زینب و ام کلثوم علیهما السلام نگهداشتند و سر برادرم ، علی اکبر علیه السلام و سر پسر عمویم قاسم علیه السلام را در کجاوه ی خواهرانم سکینه و فاطمه علیهما السلام می آوردند و با سرها بازی می کردند  و چه بسیار سرها به زمین می افتاد و در میان دستها و پاهای ستوران قرار  میگرفت

3) از بالای بام ها آتش و آب بر سر ما می ریختند . وقتی آتش به عمامه ام افتاد چون دستهایم را به گردنم بسته بودند ، نتوانستم آن را خاموش کنم ، پس عمامه ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزانید.

4 ) از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب ما را با ساز و آواز در برابر چشم مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند : ای مردم !  بکشید اینها را که در اسلام هیچگونه احترامی ندارند.

5) ما را از شتران پیاده کردند وبه یک ریسمان بستند. پس ما را از در خانه ی یهودی و نصاری عبور دادند و به آنها گفتند: اینها کسانی هستند که پدرانشان پدران شما را کشتند و خانه های آنها را ویران کردند. امروز شما تلافی کنید. ای نعمان تمام یهودیان و نصاریان هر چقدر خواستند از خاک و سنگ و چوب بسوی ما افکندند.

6) ما را به بازار برده فروش ها بردند و خواستند ما را به جای غلامان و کنیزان بفروشند ، ولی خداوند این موضوع را برای آنها میسر نساخت.

7) ما را در مکانی منزل دادند ، که سقف نداشت روزها از گرما و شبها از سرما و گرسنگی و ترس از کشته شدن در عذاب بودیم!



رمز المصیبه به نقل از تذکره الشهدا ص 411

 2 نظر

روز دوم ماه صفر(شهادت زید ابن علی ابن الحسین)

06 دی 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

پیوند: http://ghoba-tehran.womenhc.com/?p=9405&more=1&c=1&tb=1&pb=1

زید از فرزندان والامقام امام سجاد علیه السلام بود. کنیه اش ابوالحسین و مادرش ام ولد بود.
بعد از امام محمد باقر علیه السلام از دیگر برادران خود والا مقام تر بود و به پرهیزکاری و شجاعت شهرت داشت.

زید علیه حکومت بنی امیّه
قیام مسلحانه کرد، و برای امر به معروف و نهی از منکر و به انتقام خون امام حسین علیه السلام به پا خاست.
او در 42 سالگی به شهادت رسید.
او را حلیف القرآن می‌گفتند، یعنی کسی که پیوسته مشغول تلاوت قرآن است.
پس از حضرت زین العابدین علیه السلام، بسیاری از شیعیان به امامت او معتقد شدند، زیرا او علیه حکومت اموی قیام و مردم را دعوت به پیروی از کسی کرده بود که مورد رضایت آل محمّد صلی الله علیه و آله باشد، و بسیاری از مردم گمان می کردند آن شخص، خود اوست، در حالی که منظور او برادرش، امام محمد باقر علیه السلام بود.

جایگاه زید بن علی نزد امامان
شیعه بسیار والا بود و شهادتش موجب غصه‌ی امام صادق علیه السلام شد.
پیرامون شخصیت این امامزاده جلیل القدر، مطالب زیادی در روایات اسلامی وارد شده:
روایاتی درباره تولد و نامگذاری‌اش، مادر بزرگوارش، محبت فراوان امام سجاد علیه السلام به او، علم، و تقوا و کمالات روحی و فضائل اخلاقی‌اش، و نیز پیرامون گفتگوهایش با بعضی از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السلام. غیر از اینها روایاتی نیز درباره ی شجاعتش و قیامش بر ضد حکومت اموی در شهر کوفه، شهادت مظلومانه و به دار آویخته شدنش در این شهر در تاریخ ثبت شده است.

زید به امامت ائمه هدی علیهم السلام
اذعان داشت و اگر در قیامش پیروز می شد، حکومت را به امام صادق علیه السلام تحویل می‌داد. او از مقام بسیار بلندی نزد خداوند در روز قیامت برخوردار است، با این حال اگر در حین قیام، نظر امام زمان خود، حضرت صادق علیه السلام، را مطلقا مراعات می کرد، به مقام بلندتری دست می‌یافت.

منابع:

  • بحارالانوار، ج 46،ص 168 الی 209 ،حدیث 12 الی 87

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 16

جستجو

آرشیوها

  • دی 1390 (35)
  • آذر 1390 (124)
  • بیشتر...

آخرین نظرات

  • گل نرگس  
    • زمهرير
    • بكاء
    • نگين آفرينش
    • سرير
    • نور الهدی
    • فدک
    • سخن عشق
    در پرچم کربلا در اربعین برافراشته شد
  • ابراهیم در از پانزدهم رجب سال 60 هجری تا دوم محرم سال 61 هجری قمری
  • نرجس خاتون(س) شاهین شهر  
    • مدرسه علمیه نرجس خاتون شاهین شهر
    در تاریخ عاشورا به شعر
  • saieed mohamadi در روز چهاردهم محرم الحرام
  • رحیمی  
    • محدثه بروجرد
    در آرزوي گريه برحسين تا آخرين نفس (حدیث روز)
  • فاطمه در ورود اسيران به شام- 29 محرم
  • جبرئیل قاسم زاده در از پانزدهم رجب سال 60 هجری تا دوم محرم سال 61 هجری قمری
  • محمد رضا حمیدی در وقایع روز هفتم محرم
  • طاها در الشام الشام الشام (حدیث روز)
  • حامد در فرازي از زيارت ناحيه مقدسه(حدیث روز)
  • کوثر نور در فضیلت و اعمال ماه صفر المظفر
  • حسین در كمترين ثواب زيارت كننده ي قبر حسين عليه السلام (حدیث روز)
  • مهدی در ورود اسيران به شام- 29 محرم
  • سید محسن در روشن کردن شمع در شام غریبان نماد چیست؟
  • پریسا در روشن کردن شمع در شام غریبان نماد چیست؟
  • yahafiz در شرح کوتاهی بر زیارت اربعین امام حسین (ع)
  • خضری  
    • حضرت زینب سریش آباد
    در سخنرانی عبیدالله بن زیاد در مسجد کوفه
  • جان نثاری  
    • مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی حضرت فاطمه(س) تهران
    در تاریخ عاشورا به شعر
  • حسین در روز ششم محرم با نام حضرت قاسم علیه السلام
  • موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه (خواهران)  
    • معصومیه خواهران قم
    در گنبد اسلام(حدیث روز)

پیوندها

  • تاریخ نگار محرم
  • شور و شعور حسینی
  • جشن وبلاگی فجر
  • جانم فدای امام علی النقی علیه السلام
  • نامه ای به روح الله
  • ده ختم قرآن به نیت «رفع مهجوریت قرآن»
  • ختم هفتاد و دو زیارت عاشورا
  • ریحانه
  • بزم فرات
  • ختم سي هزار زيارت عاشورا
  • تجربه های رمضان
  • یار مهربان
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            
خرید کارت شارژ
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس