خداى عزوجل به شهادت من و شما فرمان داده است، بر شما باد که صبر و شکیبایى را پیشه خود سازید.
منبع:ابصار العین ص ۱۱۱.
وبلاگ تاریخ نگار محرم با هدف آشنایی هرچه بیشتر جوانان با ناگفته های واقعه عاشورا و درک صحیح معرفت امام حسین علیه السلام ایجاد شده است.
در این وبلاگ مطالبی از متن تاریخ و مقاتل و احادیث از بین وبلاگ های بروز شده در سال 90، جمع آوری شده، که علاقه مندان به سیدالشهدا علیه السلام می توانند از طریق لینکهای زیر به مطالب دسترسی داشته باشند .
حركت كاروان امام از هشتم ذي حجه تا دوم محرم كه به كربلا رسيد، حركتي بود براي بيدار نمودن انسانهاي تمامي تاريخ. اين كاروان، منزل به منزل راه ميسپرد تا آميزهاي از عظمت و عزت و مظلوميت را بر صفحات تاريخ بنگارد و سرانجام اين كاروان در دهم محرم 61 هجري حماسهاي را آفريد، حماسه عشق، حماسه هويت انساني، حماسه عاشورا.
روز شمار اين حماسه، شمارش لحظاتي است كه انسانهايي عاشق از فراز اين روزها به معراج رفتند و در هر منزلي از خود خاطرهاي به جاي نهادند، خاطرهاي كه هر قصه آن درسي از عزت نفس و كرامت ذاتي انسان كامل امام حسين (عليه السلام) ميباشد.
*****************************************
پانزدهم رجب تا آغاز محرم الحرام
در روز نهم محرم، امام حسین علیه السلام به یارانش فرمان داد تا اطراف خیمه ها را خندق بکنند و آن را از تیغ و خار پرکنند تا در هنگام جنگ، دشمنان نتوانند از پشت سر به خیمه ها یورش ببرند.
الامام الحسین علیه السلام و اصحابه، ص 257.
در روز نهم محرم، شمر برای حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام و برادرانش امان نامه ای آورد. هنگامی که شمر به خیمه های امام حسین علیه السلام رسید، بانگ برآورد که: «من از سوی امیرعبیدالله برای شما امان نامه آورده ام؛ شما خود را برای حسین علیه السلام به کشتن ندهید.»
حضرت ابوالفضل علیه السلام، آن شیر بیشه جوان مردی و شجاعت با صدای بلند فرمود: «لعنت خدا بر تو و بر امان تو باد! ما امان داشته باشیم در حالی که پسر دختر پیامبر خدا در امان نباشد؟
انساب الاشراف، ج 3، ص 184.
عصر روز نهم محرم، عمربن سعد به سپاهیان خود فرمان داد تا به سمت خیمه امام حسین علیه السلام حرکت و جنگ را آغاز کنند. به آنان گفت: ای سپاه خدا! سوار شوید و شاد باشید که به بهشت می روید! »
امام با دیدن سپاهیان دشمن و باخبر شدن از برنامه شان، از برادرش عباس علیه السلام درخواست کرد تا از آنان بخواهد که جنگ را به فردا موکول کنند و امشب را به آن ها مهلت دهند؛ چرا که امام حسین علیه السلام به نماز و عبادت، علاقه بسیاری داشت.
مقتل خوارزمی، ج 1، ص 249؛ لهوف: ص 106.
پیوند: http://z-barani.womenhc.com/?p=8183&more=1&c=1&tb=1&pb=1
یکی ازمصائب نا گوار وسوزناک واقعه کربلا شهادت حضرت علی اصغرعلیه السلام است نقل شده: که روزی (کمیت) شاعرمعروف به حضور حضرت صادق علیه السلام رسید،
حضرت فرمود:
یا کُمَیتُ اَنشِدنی فی جَدِّیَ الحسین (ع) فَلما اَنشَدَ کُمَیتُ اَبیاتاً فی مُصیبه الامام علیه السلام بَکیَ الامام بُکاء ًشدیداً وبَکَت النِّسوه و اهل حریمه وصَحنَ فی حجرا تهن
کمیت ! درباره جد ما حسین (ع) شعری بگو، همزمان با سرودن شعر، امام صادق به شدت گریه کرد با نوان وا هل خانه نیز در اتاق خودشان ناله زدند واشک ریختند.
اِذ خَرجت جارِیَه مِن خَلفِ الَّستر مِن حُجَرات الحَرم وفی یَدِها طفلٌ صغیر رَضیعٌ فَوَضَعَته فی حِجرِ الاِمام فاَشتَدَّ حینئذٍ بُکاء الامام فی غایهِ الاِشتداد وعَلا صَوته الشریف و عَلَت اَصواتُ النِّساء الطاهرات خلف الاَستارِِمِن الحجرات
در این زمان بانویی که کودک شیر خواری به دست داشت از اتاق بیرون آمده و کودک را در دامان امام علیه السلام قرارداد، گریه امام این بار بیشتر شده وصدای شریفشان بلند شد وبانوان در خانه نیز به صدای بلند گریستند.
ظاهرأ منظور از این کار یا دآوری شهادت علی اصغر وسنگدلی قاتل وی حرمله بن کا هل اسدی بوده است.
تلخ تر از مرگ
مرحوم حا ئری ما زندرا نی در کتاب معالی السبطین آورده که:ازبقرا ط حکیم پرسیدند در ذائقه ا نسان چه چیزی ازمرگ تلخ تر است؟
گفت:تلخ تر از مرگ در ذائقه ا نسان کریم این است که از شخص لئیم حاجتی بخوا هد
فَما حال الحسین الکریم بن الکریم حینَ رَفع رَضیعَه علی یَدیه و طَلب لَه جُرعَه مِنَ الماء مِن اللؤماء اللُّعَناء اَهل الکوفه
پس چگونه بود حال حضرت حسین، این کریم فرزند کریم آن زمانی که کودک شیر خوار خود راروی دو دست بلند کرد و برایش جرعه آب ،از کوفیان پست ولعنت شده خواست
کیفیت شهادت علی اصغر(ع)
وَلَمّا رَأی الحُسین علیه السلام مَصارِعَ فَتَیانِهُ وَاَحَِبَّته عَزَمَ علی لِقاءِ الْقَوم بِمُهجَته و نادی هَل مِن ذابٍّ یَذُبُّ عَن حرم رسول الله صلی الله علیه وآله، هَل مِن مُوحِّد یَخافُ الله فینا، هَل مِن مُغیثٍ یُغیثُنا یَرجُو الله بِاِ غاثَتِنا هَل مِن مُعین
یَرجوا ما عِندِ الله فی اعانَتِنا ، فَارْتَفعت اَصوات النِّساء بِالعَویل فَتَقَدَّم اِلی بابِ الْخَیمه و قال لِزینَبَ ناوِلینی وَلَدیَ الصَّغیرَ حَتّی اُوَدِّعه فَأخَذَه واَو ما اِلَیه لِیُقَبِّله فَرَماهُ حَرمَلهُ بنُ الکاهِلِ الاَسَدی لَعنَه الله تعالی بِسَهم فَوقع فی نَحرِه فَذَبَحَهُ، فَقال لِزِیْنَب خُذیهِ ثُمَّ تَلَقّی الدَّمَ بِکَفَّیه فَلما اِمْتَلأتا رَمی بِالدَّمِ نَحْوَ السَّماءِ ثُم قالَ هَوَّن علی ما نَزَلَ بی اَنَّهُ بِعَین الله.
با به شهادت رسیدن جوانان بنی هاشم ویاران حضرت حسین علیه السلام، امام خود، با تمام وجود برای رزم با دشمن، به سویشان رفت در حا لیکه با نگ می زد:آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا صلی الله علیه وآله دفاع گند؟آیا موحدی هست که به خا طرما از خدا بترسد؟ آیا فریاد رسی هست که با امید به خدا به فریادما برسد؟آیا یاوری هست که با امید به آنچه در نزد خداست به یاری ما بشتابد؟ در این هنگام از میان بانوان در خیمه شیونی بر خاست پس امام علیه السلام به کنار خیمه رفته وخطاب به زینب فرمود کودکم را بیاور تا با او خدا حا فظی کنم
حضرت کودک را گرفت تا ببوسد در این زمان حرمله بن کاهل اسدی لعنه الله علیه به سوی او انداخت تیر به گلویش نشست وآن را برید پس حضرت به زینب فرمود او را بگیر. سپس خون را در هردودست جمع کرده و به سوی آسمان پاشید وفرمود:آنچه بر من وارد آمد برایم آسان است، چون در محضر خدا است.
قالَ الْباقِرُ عَلیه السلام : فَلَم یَسقُط مِن ذلکَ الدَّمِ قَطرَه الی الارض
حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود: که قطره ای از آن خون بر زمین نیفتادو
وقال اِبنُ نما: ثُم حَمَلَه فَوَضَعه مَعَ قَتلی اَهْلبَیته
سپس امام علیه السلام علی اصغر را برده ودر کنار شهدای بنی هاشم قرار داده.
شهادت علی اصغر به روایت ابی مخنف
زمانیکه حضرت امام حسین (ع) با ام کلثوم در باره علی اصغر سخن می گفت او عرض کرد قدری آب برایش تهیه کن
حضرت طفل را گرفت وسوی مردم بردوفرمود:شما برادرم و فرزندا نم ویارا نم را کشتید وغیر از این طفل کسی با قی نمانده ، او مثل ما هی از آب جدا شده می ماند شربتی از آب به وی بدهید.
طفل از این گوش تا آن گوش گلویش بریده شد آنگاه طفل را بر گرداندو خون بر سینه اش جاری بود، در خیمه گذاشت و مطالبی فرمود که حاکی از شکایت مردم به خداوند متعال بود.
در زيارت ناحيه مقدسه، درباره اين کودک شهيد، آمده است: “السلام على عبد الله بن الحسين، الطفل الرضيع، المرمى الصريع، المشحط دما، المصعد دمه فى السماء، المذبوح بالسهم فى حجر ابيه، لعن الله راميه حرملة بن کاهل الاسدى". و در يکى از زيارتنامه هاى عاشورا آمده است:” و على ولدک على الاصغر الذى فجعت به”
پیوند: http://186.womenhc.com/?p=8176&more=1&c=1&tb=1&pb=1
…ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان / مثل تیری که رها می شود از دست کمان
خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود / بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود
مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود / مست می آمد و رخساره برافروخته بود
روح او از همه دل کنده ، به او دل بسته / بر تنش دست یدالله حمایل بسته
بی خود از خود ، به خدا با دل و جان می آمد / زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد
یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را / آمده باز هم از جا بکند خیبر را
آمد ، آمد به تماشا بکشد دیدن را / معنی جمله در پوست نگنجیدن را
بی امان دور خدا مرد جوان می چرخید / زیرپایش همه کون و مکان می چرخید
بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد / رفت از میسره از میمنه بیرون آمد
آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه / گفت:لاحول ولاقوه الابالله
مست از کام پدر، زاده لیلا ، مجنون / به تماشای جنونش همه دنیا مجنون
آه در مثنوی ام آینه حیرت زده است / بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است
رفتی از خویش ، که از خویش به وحدت برسی / پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی
نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد / به تماشای نبرد تو خداوند آمد
با همان حکم که قرآن خدا جان من است/ آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است
ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست / دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست
آه آیینه در آیینه عجب تصویری / داری از دست خودت جام بلا می گیری
زخم ها با تو چه کردند ؟جوان تر شده ای / به خدا بیش تر از پیش پیمبر شده ای
پدرت آمده در سینه تلاطم دارد / از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد
غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا / آه ، لب واکن و انگور بخواه از بابا*
گوش کن خواهرم از سمت حرم می آید / با فغان پسرم وا پسرم می آید
باز هم عطر گل یاس به گیسو داری / ولی اینبارچرا دست به پهلو داری؟!
کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است / یاس در یاس مگر مادر من برگشته است؟!
مثل آیینهء در خاک مکدر شده ای / چشم من تار شده ؟یا تو مکرر شده ای؟!
من تو را در همه کرب و بلا می بینم / هر کجا می نگرم جسم تو را می بینم
ارباْ اربا شده چون برگ خزان می ریزی / کاش می شد که تو با معجزه ای برخیزی
مانده ام خیره به جسمت که چه راهی دارم / باید انگار تو را روی عبا بگذارم
باید انگار تو را بین عبایم ببرم / تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم…
سید حمید رضا برقعی
پیوند: http://alzahra-esfahan.womenhc.com/?p=8175&more=1&c=1&tb=1&pb=1
حضرت علي اكبر (ع) فرزند ابي عبدالله الحسين(ع) بنا به روايتي در يازدهم شعبان،سال43 قمري در مدينه منوره ديده به جهان گشود. پدر گرامي اش امام حسين بن علي بن ابي طالب (ع) و مادر محترمه اش ليلي بنت ابي مرّه بن عروه بن مسعود ثقفي است.او از طايفه خوش نام و شريف بني هاشم بود . و به بزرگاني چون پيامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امير مؤمنان علي بن ابي طالب(ع) و امام حسين (ع) نسبت دارد.
ابوالفرج اصفهاني از مغيره روايت كرد: روزي معاويه بن ابي سفيان به اطرافيان و هم نشينان خود گفت: به نظر شما سزاوارترين و شايسته ترين فرد امت به امر خلافت كيست؟ اطرافيان گفتند: جز تو كسي را سزاوارتر به امر خلافت نمي شناسيم! معاويه گفت: اين چنين نيست.
بلكه سزاوارترين فرد براي خلافت، علي بن الحسين(ع)است كه جدّش رسول خدا(ص) مي باشد و در وي شجاعت و دليري بني هاشم، سخاوت بني اميه و فخر و فخامت ثفيف تبلور يافته است.
نقل است روزي علي اكبر(ع) به نزد والي مدينه رفته و از طرف پدر بزرگوارشان پيغامي را خطاب به او ميبرد، در آخر والي مدينه از علي اكبرسئوال كرد نام تو چيست؟ فرمود: علي سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علي آن شخص عصباني شد، و چند بار گفت: علي، علي، علي، « ما يُريدُ اَبُوك؟ » پدرت چه مي خواهد، همه اش نام فرزندان را علي مي گذارد، اين پيغام را علي اكبر(ع) نزد اباعبدالله الحسين (ع) برد، ايشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنايت كند نام همه ي آنها را علي مي گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نمايد نام همه ي آنها را نيز فاطمه مي گذارم.
درباره شخصيت علي اكبر(ع) گفته شد، كه وي جواني خوش چهره، زيبا، خوش زبان و دلير بود و از جهت سيرت و خلق و خوي و صباحت رخسار، شبيه ترين مردم به پيامبر اكرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگي را از جدش علي ابن ابي طالب (ع) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود. در روايتي به نقل از شيخ جعفر شوشتري در كتاب خصائص الحسينيه آمده است: اباعبدالله الحسين هنگامي كه علي اكبر را به ميدان مي فرستاد، به لشگر خطاب كرد و فرمود:« يا قوم، هولاءِ قد برز عليهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله……. اي قوم، شما شاهد باشيد، پسري را به ميدان مي فرستم، كه شبيه ترين مردم از نظر خلق و خوي و منطق به رسول الله (ص) است بدانيد هر زمان ما دلمان براي رسول الله(ص) تنگ مي شد نگاه به وجه اين پسر مي كرديم.
بنا به نقل ابوالفرج اصفهاني، آن حضرت درعصر خلافت عثمان بن عفان (سومين خليفه راشدين) ديده به جهان گشود.اين قول مبتني بر اين است كه وي به هنگام شهادت بيست و پنج ساله بود. در برخي روايات هم سن ايشان را 28 ساله ذكر كرده اند، وي در مكتب جدش امام علي بن ابي طالب (ع) و در دامن مهرانگيز پدرش امام حسين(ع) در مدينه و كوفه تربيت و رشد و كمال يافت.
امام حسين (ع) در تربيت وي و آموزش قرآن ومعارف اسلامي و اطلاعات سياسي و اجتماعي به آن جناب تلاش بليغي به عمل آورد و از وي يك انسان كامل و نمونه ساخت و شگفتي همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگيخت.
به هر روي علي اكبر(ع) در ماجراي عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در كنار پدرش امام حسين(ع)بود و با دشمنانش به سختي مبارزه مي كرد. شيخ جعفر شوشتري در خصائص نقل مي كند: هنگامي كه اباعبد الله الحسين عليه السلام در كاروان خود حركت به سمت كربلا مي كرد، حالتي به حضرت(ع) دست داد بنام نوميه و در آن حالت مكاشفه اي براي حضرت(ع) رخ داد، از آن حالت كه خارج شد استرجاع كرد: و فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون » علي اكبر(ع) در كنار پدر بود، و مي دانست امام بيهوده كلامي را به زبان نمي راند، سئوال نمود، پدرجان چرا استرجاع فرمودي؟:
حضرت بلادرنگ فرمود: الان ديدم اين كاروان مي رود به سمت قتلگاه و مرگ درانتظار ماست،
علي اكبر(ع) سئوال نمود: پدر جان مگر ما بر حق نيستيم؟
حضرت فرمود: آري ما بر حق هستيم.
علي اكبر (ع) عرضه داشت: پس از مرگ باكي نداريم،
گفتني است، با اين كه حضرت علي اكبر(ع) به سه طايفه معروف عرب پيوند و خويشاوندي داشته است، با اين حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهيان يزيد، هيچ اشاره اي به انتسابش به بني اميه و ثفيف نكرد، بلكه هاشمي بدون و انتساب به اهل بيت(ع) را افتخار خويش دانست و در رجزي چنين سرود:
أنا عَلي بن الحسين بن عَلي نحن بيت الله آولي يا لنبيّ
أضربكَم با لسّيف حتّي يَنثني ضَربَ غُلامٍ هاشميّ عَلَويّ
وَ لا يَزالُ الْيَومَ اَحْمي عَن أبي تَاللهِ لا يَحكُمُ فينا ابنُ الدّعي
وي نخستين شهيد بني هاشم در روز عاشورا بود و در زيارت شهداي معروفه نيز آمده است:السَّلامُ عليكَ يا اوّل قتيل مِن نَسل خَيْر سليل. علي اكبر(ع) درنبرد روز عاشورا دويست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاكت رسانيد و سرانجاممرّه بن منقذ عبدي بر فرق مباركش ضربتي زد و او را به شدت زخمي نمود. آن گاه ساير دشمنان، جرأت و جسارت پيدا كرده و به آن حضرت هجوم آوردند و وي را آماج تيغ شمشير و نوك نيزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانيدند.
امام حسين(ع) در شهادتش بسيار اندوهناك و متأثر گرديد و در فراقش فراوان گريست و هنگامي كه سر خونين اش را در بغل گرفت، فرمود:ولدي علي عَلَي الدّنيا بعدك العفا (فرزندم علي ،ديگر بعد از تو اف بر اين دنيا
در مورد سنّ شريف وي به هنگام شهادت، اختلاف است. برخي مي گويند هجده ساله، برخي مي گويند نوزده ساله و عده اي هم مي گويند بيست و پنج ساله بود.اما از اين كه وي از امام زين العابدين(ع)، فرزند ديگر امام حسين(ع) بزرگتر يا كوچك تر بود، اتفاقي ميان مورخان و سيره نگاران نيست. روايتي از امام زين العابدين(ع) نقل شده كه دلالت دارد بر اين كه وي از جهت سن كوچك تر از علي اكبر(ع) بود. آن حضرت فرمود: كان لي اخ يقال له عليّ اكبر منّي قتله الناس …
مقبره حضرت علي اكبر عليه السلام در كربلاي معلي پايين پاي اباعبدالله الحسين عليه السلام است و در سلام زيارت عاشورا منظور از وعلي علي ابن الحسين ، آقا علي اكبر عليه السلام مي باشد.
از آن جا که امام حسین علیه السلام به هیچ رو راضی به وقوع جنگ نبود و تلاش می کرد تا از ایجاد درگیری جلوگیری شود، در روز هشتم محرم با عمر بن سعد ملاقات کرد و ضمن هدایت و ارشاد وی، از او خواست که بدون بیعت با یزید، به یکی از مرزهای کشورهای اسلامی برود و چون یکی از مسلمانان زندگی کند.
پیوند: http://nazary.womenhc.com/?p=8514&more=1&c=1&tb=1&pb=1
خداى عزوجل به شهادت من و شما فرمان داده است، بر شما باد که صبر و شکیبایى را پیشه خود سازید.
منبع:ابصار العین ص ۱۱۱.
پیوند: http://www.ghadeer.org
شهادت عبدالله بن عفيف ازدى به دست دژخيمان عبيدالله بن زياد.
يزيد بن معاويه و خاندان بنى اميه و هواداران آنها از جمله عبيدالله بن زياد، عامل يزيد در كوفه و بصره و عنصر اصلى جنايت واقعه كربلا، پس از كشتن امام حسين عليه السلام و ياران فداكارش در كربلا، پس از كشتن امام حسين عليه السلام و ياران فداكارش در كربلا بر اين باور بودند كه كار مخالفان بنى اميه و دشمنان يزيد پايان يافته و آنان براى هميشه سركوب گرديدند.
آنان گمان كردند كه با خاموش كردن نور حسينى ، براى هميشه انوار طيبه اهل بيت عليه السلام را خاموش كردند. ولى غافل از اينكه شهادت امام حسين عليه السلام آغاز راهى است كه ادامه آن ، حكومت ننگين بنى اميه را بر فنا خواهد داد.
بى ترديد قيام اباعبدالله الحسين عليه السلام آثار و نتايج سنگينى براى خاندان ستم پيشه بنى اميه و عاملان نابكار آنان به بار آورد و آنها را در معرض اعتراض ها و قيام هاى متعدد مردمى قرار داد و سرانجام در سال 132 قمرى ، درست 71 سال بعد، اين خاندان جنايت كار را با قيام سراسرى مسلمانان مواجه ساخت و حكومت هزار ماهه آنان را براى هميشه به وادى نيستى و نابودى سپرد.
نخستين اعتراض آشكار نسبت به جنايات عبيدالله بن زياد در شهادت امام حسين عليه السلام ، از سوى يكى از شيعيان كوفه ، به نام عبيدالله بن عنيف ازدى برخاست .
عبيدالله بن زياد، پس از آن كه اسيران واقعه كربلا را در مجلس خود با كلمات درشت و خشن ، مورد اذيت و آزار قرار داد و آنان را سرزنش كرد و پاسخ دندان شكن و كوبنده اى از امام زين العابدين عليه السلام و زينب كبرى عليه السلام شنيد، براى نشان دادن قدرت ظاهرى خويش و گرفتن زهره چشم از مخالفان بنى اميه و هواداران اهل بيت عليه السلام ، دستور داد مردم كوفه در مسجد اعظم گرد آيند تا براى آنان سخنرانى كند.
وى در جمع اهالى كوفه با تكبر و غرور، چنين گفت : الحمدلله الذى اظهر الحق و اهله ، و نصر اميرالمؤ منين يزيد و حزبه و…؛ سپاس خداى را كه حق را آشكار و اهل حق را روسفيد كرد و يزيد و لشكريانش را يارى نمود و دروغ گو و دروغ گو زاده و ياران او را نابود ساخت و از ميان برد.
از سخنان خشن و خارج از نزاكت وى بسيارى از حاضران خشمگين و متنفر گرديدند ولى نمى توانستند خشم خويش را آشكار سازند. اما عبدالله بن عفيف كه از شيعيان دلير اميرمؤ منان و از زاهدان و عبادت پيشه گان كوفه بود و چشم چپ خود را در جنگ جمل و چشم راست خود را در جنگ صفين از دست داد و نابينا شده بود و پيوسته ملازم مسجد اعظم كوفه و اوقات خود را به صوم صلوات مى گذرانيد، همين كه نعره هاى نفرت انگيز عبيدالله را شنيد، به خشم آمد و با صداى بلند بانگ زد كه اى دشمن خدا، دروغ گو تويى و پدرت زياد بن ابيه و اميرت يزيد بن معاويه كه تو را حكومت داده است ، دروغ گويند.
اى پسر مرجانه ! فرزندان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را مى كشى و بر فراز منبر و مقام صديقين مى نشينى و كلمات كفرآميز مى گويى .
عبيدالله بن زياد كه انتظار چنين پيش آمدى را نداشت و خيال مى كرد كه ديگر نفس در سينه هاى دوستان اهل بيت عليه السلام حبس شده است ، با تكبر و خودخواهى تمام دستور داد او را دستگير كرده و به نزدش ببرند.
ماءموران حكومتى به سوى عبدالله بن عفيف هجوم آورده و او را دستگيرش كردند ولى وى مردان طايفه خود، يعنى ((ازد)) را به يارى طلبيد. بى درنگ 700 تن از مردان ازدى از داخل و خارج مسجد به يارى او شتافته و او را از دست دژخيمان عبيدالله رهانيدند. ابن زياد براى خاموش كردن جنبش ازديان به رهبرى عبدالله بن عفيف ، آن روز را تامل كرد و با خشم و كينه و سرافكندگى به دارالاماره برگشت . ولى چون شبانگاه فرا رسيد و مردم پراكنده شده و در خانه هاى خويش آرميدند، ماءموران عبيدالله به سوى خانه عبدالله بن عفيف هجوم آورده و او را از خانه اش به بيرون كشيده و با ضربات شمشير به شهادت رسانيدند.
جنايتكاران حكومتى ، سرش را از بدن جدا كرده و تن او را در محله سبخه به درا آويختند. بدين گونه نخستين جرقه اى كه مى رفت كوفه را بار ديگر به حركت درآورد و جنبش عظيمى را پى افكند، به دست مزدوران پليد اموى به خاموشى گراييد.
ولى شش سال بعد، شيعيان كوفه و دوستداران اهل بيت عليه السلام انتقام خويش را از عاملان جنايت كربلا گرفتند و آنان را به دست مختار بن ابى عبيده ثقفى به اشد مجازات رسانيدند.
پیوند: http://dehaghan.womenhc.com/?p=8425&more=1&c=1&tb=1&pb=1
روز سیزدهم…
اسراي اهل بيت عليهم السلام در مجلس يزيد
اسراي اهل بيت عليهم السلام در زندان كوفه
خبر شهادت امام حسين عليه السلام در مدينه و شام
پس از آنکه اسرا و سرهای مقدس شهدا را در کوفه گردانیدند, ابن زیاد در کاخ خود نشست و دستور داد سر مطهر امام حسین علیه السلام را در برابرش بگذارند؛ آنگاه زنان و کودکان آن حضرت را به همراه امام سجاد علیه السلام در حالی که به طناب بسته بودند وارد مجلس کرده،در برابر تخت آن ملعون ایستاده نگاه داشتند. در این حال درباریان آن ملعون به تماشا ایستاده بودند.۱
پس از مجلس شوم ابن زیاد ، اهل بیت علیهم السلام را با غل و زنجیر وارد زندان کوفه نمودند.۲
ابن زیاد به مدینه و شام نامه نوشت و خبر شهادت امام حسین علیه السلام را منتشر ساخت.۳
عبدالله بن عفیف ازدی, بزرگواری از اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام بود و در جنگ های جمل و صفین دو چشم خود را از دست داده بود. بنابراین مشغول عبادت بود.
او هنگامی که شنید پسر زیاد ملعون به امیر المؤمنین و امام حسین علیهم السلام نسبت کذب می دهد، از میان جمعیت بر خاست و گفت: ساکت باش ای پسر مرجانه! دروغگو تویی و پدر تو که به تو این مقام را داد. ای دشمن خدا! فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را می کشی و در منابر مؤمنین این چنین سخن می گویی؟! مأموران خواستند معترض او شوند که با کمک قبیله اش به خانه رفت، ولی بعد آمدند و خانه او را محاصره کردند. پس از رشادت هایش,او و دخترش دستگیر شدند و همان طور که از خدا خواسته بود به دست بدترین خلق یعنی ابن زیاد به شهادت رسید.۴
پینوشتها:
۱٫ الوقایع الحوادث: ج۴ ص ۶۳٫ وقایع الایام: تتمه محرم، ص۲۵۶٫
۲٫ الوقایع الحوادث: ج محرم ص ۹۴٫ وقایع الایام: تتمه محرم، ص۲۶۳٫
۳٫ الوقایع الحوادث: ج محرم ۹۶٫ وقایع الایام: تتمه محرم، ص۲۶۳٫
۴٫ وقایع الحوادث: ج۴ ص ۸۰،۸۷_